تنها عشق واقعی خدا

پیام های کوتاه

دوستان خدا

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ب.ظ

ماجرای دوست خدا

خداوند به حضرت موسى فرمود:

که دوستى از دوستان من در فلان ویرانه از دنیا رفته

برو و کار کفن و دفن او را آماده کن .

حضرت موسى به آن ویرانه رفت مردى را دید مرده

و خشتى در زیر سر و پاره اى از پارچه کهنه بر عورت خود پوشانیده ،

 آن حضرت عرض کرد: خداوندا دوست تو که این چنین است

پس دشمنت چگونه است . خطاب رسید اى موسى

بعزت و جلالم که این دوستى است از دوستان ما

فرداى قیامت که سر از قبر بردارد نمى گذارم

قدم از قدم بردارد تا از عهده آن خشت و پلاس بیرون نیاید.

موسى (ع) رفت وبا جمعی از قومش بازگشت 

چون آن گروه به ویرانه آمدند آن شخص مرده را ندیدند.

موسى عرض کرد: خداوندا! این دوست تو که مرده بود کجا رفت؟

آیا به زمین فرو رفته یا به آسمان بالا رفته و یا طعمه درندگان شد!

خطاب رسید: اى موسى این چه گمان است

که به دوستان ما دارى ، دوستان ما را درندگان نمى خورند

و به زمین فرو نمى روند،

دوست کجا باشد جز به نزدیک دوست ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۵
قلب عشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی