تنها عشق واقعی خدا

پیام های کوتاه

امتحان زیست ...

جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

امتحان زیست داشتیم

من چند روز قبل توبه کرده بودم که دیگه تقلبی نکنم

ولی سر این امتحان هیچی نخونده بودم

بازم یه عالمه دعا کردم

تا کسی وقتی دارم تقلبی می کنم کاری باهام نداشته باشه

قرآن باز کردم تا ببینم خدا اجازه می ده تقلبی کنم با نه

دیدم نوشته بود ( خدا بر هر کاری دانا و تواناست )

روز بعد سر امتحان داشتم تقلبی می کردم

تو مدرسه ای که معلماش از همه معلمای شهر سختگیر تر بودن!

حدود سه نمره نوشتم

تقلبیامو تو چادرم قایم کرده بودم

بعد یه دفعه معلممون گفت بلندشو بیا جلو بشین

منم سفت چادرمو گرفتم تا تقلبیام نریزن و رفتم جلو نشستم

خیلی میلرزیدم ...

هفت بار یا ارحم الراحمین گفتم

بازم شروع کردم به تقلبی کردن

بعدش معلم یه دفعه اومد تو گوشم گفت :

من دارم میبینمتا ، جعفری می خوای برگتو ازت بگیرم ؟

بعدش رفت

من اینقدر خجالت می کشیدم و میترسیدم که تا آخر امتحان هیچی ننوشتم

بعدشم که وقت تموم شد برگمو تحویل دادم و همونجوری که چادرمو سفت گرفته بودم رفتم بیرون

بیرون از کلاس که رسیدم تقلبیامو دادم دست یکی دوستام بره بندازتشون یه جایی که کسی نبینه

اونم رفته بود شسته بودشون تو باغچه چالشون کرده بود

بعدش معلمم صدام کرد

منم رفتم پیشش

بهم گفت :

به معلمتون چیزی نمی گم

واقعا از تو توقع نداشتم تقلبی کنی

ایندفعه به کسی چیزی نمی گم

ولی اگه دیگه ببینم تقلبی کردی میرم به ناظمتون میگم

(ناظممون خیلی سخت گیره )

*واقعا خدایا خیلی کمکم کردی ولی آخه من چه بنده ایم که توبمو میشکنم ؟

اصلا خودمو لایق این همه لطفی که بهم می کنی نمی بینم

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۳/۱۱/۰۳
قلب عشق

نظرات  (۱)

۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۷ محمد مهدی یوسفی
رابطه عبد و معبود را من اینگونه نشناختم
هر چند رحمت خدا وسیع است اما قبلا هم نظری گذاشته بودم
از این رابطه خیلی بهتر از این هم میشود استفاده برد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی