سرتاپایم را خلاصه کنند میشوم مشتی خاک...
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ب.ظ
سرتاپایم را خلاصه کنند
میشوم مشتی خاک...
که ممکن بود!
خشتی باشد بر دیوار یک خانه
یا سنگی در دامن کوه
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس
ویا شاید خاکی از گلدان!
یا حتی غباری بر پنجره
اما مرا ازاین میان برگزیدندبرای :
نهایت شرافت..
برای انسان بودن وانسانیت...
وپروردگارم که بزرگوارانه اجازهام داد به
نفس کشیدن...
دیدن...
شنیدن...
فهمیدن...
من مشتی از خاکم که خدایم اجازهام داد به:
انتخاب وتغییر...
به شوریدن...
به عشق...
وای برمن که اگر قدر ندانم...
۹۳/۱۲/۲۰