من برای بندگان صالحم چیزهایی را مهیا کرده ام
که نه چشمها آنها را دیده اند
و نه گوشها آنها را شنیده اند
و نه به قلب کسی کیفیت آن خطور میکند
حدیث قدسی
من برای بندگان صالحم چیزهایی را مهیا کرده ام
که نه چشمها آنها را دیده اند
و نه گوشها آنها را شنیده اند
و نه به قلب کسی کیفیت آن خطور میکند
حدیث قدسی
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی...
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از اینکه باز با ما یار بودی...
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری...
تو آنقدر لطف و کرامت پیشه ای که
روزی هزاران بار توبه می پذیری...
آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مَردم
آنقدرکه حتی من خودم هم باورم شد...
سوگند بر سجاده ی خانم رقیه
من مهربان تر از خودت پیدا نکردم...
آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
زندانیش می کنند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی
یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود / فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او / پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای / بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای / وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی / دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن / من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم / در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی / من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم / صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد / گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت / غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی / دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی / در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود / درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم / صد چو لیلا کشته در راهت کن
وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ
عَنْهَا مُعْرِضُونَ یوسف آیه﴿۱۰۵﴾
و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین وجود دارد
که آنان از کنارشان میگذرند و از پذیرش آنها روی میگردانند
«وللهُ الأسماءُ الحُسنی فادعوهُ بها»
برای خدا اسماء حسنایی هست
پس او را از طریق آن اسماء حسنی بخوانید (اعراف آیه 179)
روزی حضرت موسی برای مناجات باخدا به کوه طور می رفت
دربین راه شخصی را دید که به التماس وزاری ازاوخواست
تا ازخدابخواهد ازگناه اوبگذرد وگفت من گناه کرده ام گناه بدی هم مرتکب
شده ام وبه موسی گفت چه گناهی کرده وآن حضرت هم قبول کرد
وبه راه افتاد ومشغول مناجات با خدا شد
خطاب رسید ای موسی
من بخشیدمش(ازقبل) فقط به بنده ام بگوازتویک گله دارم
که چرا گناهش را به توگفت !
که هروقت چشمش به توبیفته خجالت بکشه
من نمیخواهم بنده ام از کسی خجالت بکشه
ای بلند مرتبه مهربان
ناتوانم تنها به نگاهت به وجودت به حضورت در زندگانیم محتاجم
خدایا قلبم را برای رسیدن به خودت به نهایت پاکیها منور بگردان
و مرا در روز موعود در ردیف پاکان قرار ده
سپاس از اینکه به روزهای تاریکم روشنی و رنگ؛رنگی به سلیقه خودت پاشیدی
خدایم برای بودنت در زندگانیم سپاسگذارم خیلی زیــــــاد