رسول خدا(ص): خداوند به داود نبی وحی فرمود: ای داود
همانطور که کسی نمی تواند جلوی نورافشانی خورشید را بگیرد،
همانطور هم کسی نمیتواند جلوی
رحمت وسیع من را به بندگانم بگیرد
رسول خدا(ص): خداوند به داود نبی وحی فرمود: ای داود
همانطور که کسی نمی تواند جلوی نورافشانی خورشید را بگیرد،
همانطور هم کسی نمیتواند جلوی
رحمت وسیع من را به بندگانم بگیرد
خدایا من چیکار کنم ؟
می خوام به مامان بزرگم بگم که به مامانم بگه
یا امروز میگم یا فردا
خدایا کمکم کن
کمکم کن که حداقل مامانم قبول کنه و دیگه اینجوری بد در مورد خانومم فکر نکنه
خدایا یه کاری کن درکم کنه
ای خدا کمکم کن
فقط تو رو دارم خودت می دونی که بجز تو کسی رو ندارم
خدایا خودت می دونی ه گناهای بزرگی دارم
منم می دونم تا حالا چقدر زیـــــــــــاد دستمو گرفتی
ای خدا بازم بهم رحم کن و دستمو بگیر
دیگه هیچکی رو ندارم که بتونه کمکم کنه
خدایا همونجوری که کاری کردی خانوم باور کنه عشقمو کاری کن که مامانم با دل راضی اجازه بده که برم
خدایا دستامو رها نکن
خداوندا …
تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک
ولی جالب اینجاست که تو به این
بزرگی من کوچک را فراموش
نمیکنی ولی من
به این کوچکی تو را فراموش کرده ام !
بـا چــادر مشکے سـاده از پیـاده رو رد میشوے
چـﮧ حـس خوبـے اسـت…
چشـم هوسبـازان تـو را نمے بیند…!
توجـﮧ آنهـا را جلب نمیکنے…!
از روے لذت نگـاهت نمے کنند…!
چــادُرم :
دوستتـــ دارم
که در عین زیبایـے ، توجـﮧ کسے را به خود جلـب نمیکنے…
التماس دعا واسه مامانم
التماس دعا واسه معلم زبان پارسالم
التماس دعا واسه دوستم که بتونه کسی که عاشقش شده رو به طرف خدا بکشونه
التماس دعا واسه خودم که دیگه مجبور نباشم واسه رفتن به جاهایی که ضرری واسم نداره یواشکی برم
التماس دعا واسه . . .
ای فرزند آدم من تو را آفریده ام و از حال درون تو باخبرم
اسرار تو را میدانم و برملا نمیکنم تنها کسی هستم
که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم ، از تو کوچکتر نیستم
و هیچ گاه پایان نمی پذیرم سر چشمه و منبع همه محبتها منم
حدیث قدسی
عشق یعنی اشک توبه در قنوت / خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق یعنی چشمها هم در رکوع / شرمگین از نام ستار العیوب
عشق یعنی سر سجود و دل سجود / ذکر یارب یارب از عمق وجود
برگ درختان سبز
در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست
معرفت کردگار
پادشاهی و ملک آسمان ها و زمین تنها برای خداست
هر چه بخواهد می آفریند(شوری آیه46)
ای داود
قسم به عزت و جلالم که اگر همه اهل آسمان و زمین به من
امیدوار باشند، و از من
درخواست نمایند و من خواسته و حاجات هر یک از
آنها را برآورده می کنم اگر
چه خواسته های هر یک از آنان به اندازه هفتاد برابر دنیای شما باشد
و انجام این
امور برای من مانند این است که هرکدام از شما سوزنی
را به دریا فروببرد و آن
را بیرون آورد آیا این کار چیزی را از آب دریا کم می کند؟
حدیث قدسی
آنگاه که تنها شدی و در جست جوی یک تکیه گاه مطمئن هستی ، بر من توکل نما .(نمل/79)
آنگاه که نا امیدی بر جانت پنجه افکند و رها نمی شوی ، به من امیدوار باش. (زمر/53)
آنگاه که سرمست زندگی دنیا و مغرور به آن شدی ،به یاد قیامت باش. (فاطر/5)
آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی ، به درگاهم دعا کن تا اجابت نمایم.(غافر/60)
آنگاه که در پی تعالی و کمال هستی ، نیتت را پاک و الهی کن . (فاطر/29-30)
آنگاه که دوست داری با من هم سخن شوی ، نماز را به یاد من بخوان. ( طه/14)
آنگاه که روحت تشنه نیایش و راز و نیاز است ، آهسته من را بخوان. (اعراف/55)
آنگاه که شیطان همواره در پی وسوسه توست ، به من پناه ببر.(مومن/97)
آنگاه که لغزش ها روحت را آزرده ساخت ، در توبه به روی تو باز است . (قصص/67)
آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد،به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم.(بقره/152)
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم
روزی حضرت سلیمان نماز باران خواند
باران رحمت شروع به باریدن گرفت
اصحاب خوشحال شدند
مورچه ای دید روبه آسمان کرده
حضرت سلیمان به اصحاب و لشگریانش
فرمودند که بروید
به دعای این مورچه باران آمد نه برای نماز ما
مورچه دستانش را به طرف آسمان کردو
به خدا گفت: خدایا ما را به گناه اولاد آدم نگیر...
«فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان
این گونه می گفت :می آید ، من تنها گوشی هستم که
غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را
در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای
از درخت دنیا نشست .فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ،
گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :با من بگو
از انچه سنگینی سینه توست .گنجشک گفت لانه کوچکی داشتم ،
آرامگاه خستگیهایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را
هم از من گرفتی .این توفان بی موقع چه بود ؟
چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود ؟
و سنگینی بغض راه بر کلامش بست .
سکوتی در عرش طنین انداز شد .فرشتگان همه سر به زیر
انداختند .خدا گفت :ماری در راه لانه ات بود .خواب بودی
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار
پر گشودی .گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود .
سپس خدا گفت :چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو
دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی اشک در
دیدگان گنجشک نشسته بود .ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت .
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد »